در سال 1998، معمار ساکن شیکاگو، داگلاس گاروفالو، عمارت مارکوف را روی تپه های پروسپِکتِ شهر ایلینوی امریکا به شکلی ساخت که اتاق های آن روی یک آکس افقی به دنبال هم ردیف شده اند. ساختار کلی خانه و دکوراسیون داخلی آن با وفاداری به اصول خانه ها و بافت محلی طراحی شده است و مانند سایر خانه های آن منطقه تمام جزئیات سنتوری، پنجره ی زیر شیروانی و بام تک شیب را دارد. اما ویژگی منحصر به فرد خانه از آنجا ناشی می شود که همه ی این اجزا و قطعات در عمارت مذکور، طراحی خود گاروفالو هستند و از قالب های مشابه سایر خانه ها استفاده نشده است. پنجره ها نیز تا حداکثر ممکن به لبه ی بام نزدیکند. طراحی داخلی فضا بدین گونه است که ارتباط بصری اتاق ها با یکدیگر از طریق کفپوش پل مانندی است که با وجود آب و هوای سرد منطقه از متریال شفاف فلز-شیشه ساخته شده است. پرده ای که در میان دیوارهای زرد و کفپوش چوبی گرم اتاق نشیمن برای تفکیک فضاهای داخلی نصب شده، هم جنبه ی تزئینی دارد و هم به پویایی و ایجاد حس سیال بودن در فضا کمک می کند.
هر دو پروژه ی عمارت مارکوف و خانه ی لاؤست-وستن تاثیرات نظریه های تئوری را، که طی چند دهه درباره ی فقدان عنصر اتحاد و پیوستگی و اهمیت یافتن فرم در طراحی، که تصویر اشتباهی از کلیّت و یکپارچگی در فضاهای با دکوراسیون داخلی مدرن ایجاد می کرد به خوبی نشان می دهد. هر اتاق، لبریز از حقایق و خبرهای گوناگونی است که بی وقفه توسط رسانه های الکترونیکی مانند تلویزیون و اینترنت به فضای آن تحمیل می شود، اما ساختار شکنی های اعمال شده در طراحی داخلی خانه ی مارکوف، موجب شده تا این عمارت علیرغم همخوانی و هماهنگی هایی که با بافت خانه های اطراف خود دارد، مستقل از سایرین بوده و در محیط ساده ای که بیرون از شهر قرار گرفته، حس تمدن و تازگی ایجاد کند. ایدئولوژی و خواستگاه سبک دیکانستراکشن (ساختار شکن) در معماری و دکوراسیون داخلی و دکوراسیون منزل ، بر خلاف مدرنیزم، بر مبنای حذف جزئیات و نمادهای سنتی فضا و فرهنگ و نفی آنها نیست. در این سبک، معماری از طریق حقایق و آبژه هایی قطعه قطعه شده و لایه هایی مفهومی بیان می شود که همه چیز را از نو زیر سوال برده و بدعت های جدیدی را پایه گذاری می کنند. هر آنچه تا پیش از این به طور قراردادی مقبول و رایج بوده زیر سوال می رود، دوباره به آنها فکر می شود، به فرم تازه ای بیان می شوند و جزئیات تجزیه و تحلیل شده با مفهوم و دانش جدیدی کلاژوار به هم متصل می شوند. از آنجایی که سبک دیکانستراکشن داراری فرم های پویا و سرشار از جنبش و حرکت است و همه ی اینها را به واسطه ی اصل ساختارشکنی ها و دوباره فکر کردن ها به دست آورده، در تحلیل فرمیک و معنایی در میان طرح های خود آگاه و برون گرا جای دارد.